شش شعر کوتاه از "رابیندرانات تاگور"
گریه کنی اگر
که آفتاب را از دست داده ای
ستارگان را نیز
از دست بخواهی داد
*
خدا
نه برای خورشید
و نه برای زمین
بلکه برای گل هایی که برایمان می فرستد
چشم به راه پاسخ است
*
نوری که به کردار کودکی عریان
شادمانه
در میان برگ های سبز بازی می کند
نمی داند که آدمی می تواند دروغ بگوید
*
ای زیبا!
خود را در عشق بیاب
نه در چاپلوسی آینه
*
خشکرود
به خاطر گذشته اش
سپاسی نمی شنود
*
خدا خود را
در آفریدن
می یابد
***
برگرفته از کتاب : مرغان آواره، رابیندرانات تاگور، ترجمۀ ع.پاشایی
(علاقه مندان می توانند با جستجوی نام این کتاب در اینترنت، متن کامل آن را دانلود کنند)
+ نوشته شده در دوشنبه پانزدهم مهر ۱۳۸۷ ساعت 22:14 توسط مصطفی پورنجاتی
|
برای ادامه نشر نوشته هایم در این وبلاگ، لطفا نظر بدهید؛ سپاس گزار می شوم اگر ضعف و قوّت نوشته هایم را به من بگویید