اگر جسارت نباشد

**

 

اگر جسارت نباشد، شعر، نه تخمه است، نه شیرینی

 

دانمارکی. بلواری ­ست که از وسط روح می‌گذرد؛ از وسط آنجا که چیزی‌­مان باشد، یا نه. 

نه درد را می­‌شود شکلات‌­پیچ کرد، نه شعر را جاکوبِ فرق ِسر ِمخاطب.

 

و برای وقتی آرام باشی، ترجمۀ خوبی‌­ست از ماجرای دل.

 

جسارت نباشد. این­ها را برای شما نمی‌­نویسم. به خودم یاد می‌­آورم.

 

و اینکه شعر نیست شعر، جسارت که نباشد.