در نکوهش سکوتی از این دست
مصطفی پورنجاتی
اول. سکوت، مزرعۀ شعر است. در سکوت، زمین و زمان، در گوش شاعر به سخن میآیند و با او راز میگویند. این سکوت، در خلوت آفریده میشود و با تنهایی. و کلمهها بیتابِ تنهایاناند؛ آنها را پیدا میکنند، در آغوششان میگیرند و تو آن گاه، حرفهای به رشته کشیده (نه به زنجیر درآمده) را میبینی که شاید رقص میکنند؛ شاید هم گریه و شاید هم فقط زندگی: در آمیزۀ منسجمی از لبخند و اخم.
سراسر شاعران زمین، این سکوت را ستایش کردهاند و با آن زیستهاند.
*
دوم. من، مانند بسیاری از شاعران این آب و خاک، از دیروز و امروز و فرداییان، «شعر سیاسی» را نمیپسندم؛ شعری که با «شعارهای سیاسی» پهلو میزند، از نظر هنرهای کلامی، کمارزش ، و صریح و مستقیم و زمانمند است. شاید پایینترین سطح شعر سیاسی، از آنِ نوشتههایی باشد که بهروشنی در خدمت فرد یا طیفی سیاسی و بر ضد مخالفان است.
*
سوم. شاعران، به گمان من، بخشی از گروههای مرجع هستند؛ گروههایی که نزد افکار عمومی، دارای وجاهت و نفوذ و تاثیر هستند و به قول معروف، حرفشان خریدار دارد. البته شاید امروزه، شاعران، به اندازۀ ورزشکاران، سینماگران و سیاستمداران چنین مرجعیتی نداشته باشند، اما شعر، در ناخودآگاهِ جمعی ایرانیان نقش بسته و خاطرهانگیز و عزیز است. از سویی، شاعران در طیف ادیبان و در سطح گستردهتر، در قشر هنرمندان جای گرفتهاند؛ پس میتوان گفت که آنها بسیار اثرگذارند.
*
چهارم. آیا سکوت شاعرانه، همیشه در ساحت زندگی روزمره نیز پذیرفتنی و بجاست؟ مثلا" اگر ـ خدا نکندـ دزدی کیف پول شاعر را در خیابان بزند، شاعر باید از مقام «سکوت» خویش پا بیرون نگذارد؟ آیا اینجا مقام «فریاد» نیست؟
آیا ممکن است شاعر دیگری، یا منتقدی که اتفاقا" این صحنه را مشاهده میکند، آن شاعر را به سرودن شعر اجتماعی یا سیاسی متهم کند؟ روشن است که پاسخ، منفی است.
*
پنجم. پس از این چهار تکه مقدمه، دوست میدارم حرف اصلیام را عرض کنم.
این روزها در حال و هوای انتخاب رئیس جمهور هستیم. و کدام دانشجو، ورزشکار، مغازهدار، تاجر، طلبه، سیاستمدار، کارگر، منتقد، نویسنده، و شاعری را میشناسید که سرنوشت چهار سال آیندهاش (و واقعا" سرنوشت دهها سال آیندهاش)، با این انتخاب در ارتباط نباشد؟
من به مثابۀ یک شعردوست (و احیانا" شاعر) ایرانی، هرچه چشم مالاندم و خیره شدم، از همصنفانم ندیدم کسانی، قلههایی، پیشکسوتان و یا حتی جوانان و صاحباثرانی، که دربارۀ رئیس جمهور مطلوبشان سخنی بگویند؟ البته باید سپاسگزار چند شاعری باشیم که اظهار نظر کردهاند.
این سکوت سهمگین و سنگین، چه معنایی دارد و از سرِ چیست؟ شنیدم یکی از نویسندگان پُرآوازهمان فرمودهاند شأن من بالاتر از این حرفها و اظهار نظرهاست.
پس شأن اجتماعی و میهنی شما چه میشود؟ آیا این هم نمونهای از سکوت هنرمندانه و ستودنی است؟ آیا اکنون نباید به فکر فضای نشر و نویسندگی و شعر چهار سال ِآینده باشیم؟
و مگر انتخاب شخص رئیس جمهور، از اثرگذارترینها در این سرنوشت نیست؟
**
میدان خالی است.
به باور این قلم، اکنون نه مقام سکوت است و نه موضع اتهام شعر سیاسی. از پیشکسوتان و بزرگان شعر، با فروتنی میخواهم دست کم، به عشق جوانترها و با ایمان به وطن خویش، که در آن سکوت میکنند تا بسرایند، و به شوق حفظ این خلوت، قدمی بردارند و قلمی بگذارند. چند روز بیشتر نمانده است.
در پایان، دریغ است که از شخصیتی نگویم که شعار بزرگی سر داده است: «دولت فرهنگی و فرهنگ غیردولتی». او که روادار است و فرهیخته، و به شکستن زنجیر کلمهها فکر میکند. او که حتی پایگاههای نشر آرای سیاسیاش را با نامهایی از جنس واژهها شناسانده: «کلمه»، «قلم»، «کلمۀ سبز».
برای معرفی او، منتظر شاعرانِ دیگر نمانیم.