امشب از حافظ پرسیدم: آینده چه می شود؟ به من روشن و صریح بگو. این بار حتی لازم نبود به ابتدای غزل بروم. نخستین بیت در ابتدای صفحه این بود:

 

دولت از مرغ همایون طلب و سایۀ او      

زانکه با زاغ و زغن، شهپر دولت نبود

 

آخرین بیت این غزل نیز بدین قرار است:

 

حافظا علم و ادب ورز که در مجلس شاه

هر که را نیست ادب، لایق صحبت نبود

 

در اين زمانه بی های و هوی لال پرست
خوشا به حال کلاغان قيل و قال پرست
چگونه شرح دهم لحظه لحظۀ خود را
برای اين همه ناباور خيال پرست؟
به شب نشينی خرچنگهای مردابی
چگونه رقص کند ماهی زلال پرست؟
رسيده ها چه غريب و نچيده می افتند
به پای علفهای هرز باغ کال پرست
رسيده ام به کمالی که جز اناالحق نيست
کمال دار برای من کمال پرست
هنوز زنده ام و زنده بودنم خاری است
به تنگ چشمی نامردم زوال پرست
 
محمد علی بهمنی

 

در نکوهش سکوتی از این دست

مصطفی پورنجاتی

 

اول. سکوت، مزرعۀ شعر است. در سکوت، زمین و زمان، در گوش شاعر به سخن می­آیند و با او راز می­گویند. این سکوت، در خلوت آفریده می­شود و با تنهایی. و کلمه­ها بی­تابِ تنهایان­اند؛ آنها را پیدا می­کنند، در آغوششان می­گیرند و تو آن گاه، حرف­های به رشته کشیده (نه به زنجیر درآمده) را می­بینی که شاید رقص می­کنند؛ شاید هم گریه و شاید هم فقط زندگی: در آمیزۀ منسجمی از لبخند و اخم.

سراسر شاعران زمین، این سکوت را ستایش کرد­ه­اند و با آن زیسته­اند.

*

دوم. من، مانند بسیاری از شاعران این آب و خاک، از دیروز و امروز و فرداییان، «شعر سیاسی» را نمی­پسندم؛ شعری که با «شعارهای سیاسی» پهلو می­زند، از نظر هنرهای کلامی، کم­ارزش ، و صریح و مستقیم و زمانمند است. شاید پایین­ترین سطح شعر سیاسی، از آنِ نوشته­هایی باشد که به­روشنی در خدمت فرد یا طیفی سیاسی و بر ضد مخالفان است.

*

سوم. شاعران، به گمان من، بخشی از گروه­های مرجع هستند؛ گروه­هایی که نزد افکار عمومی، دارای وجاهت و نفوذ و تاثیر هستند و به قول معروف، حرفشان خریدار دارد. البته شاید امروزه، شاعران، به اندازۀ ورزشکاران، سینماگران و سیاستمداران چنین مرجعیتی نداشته باشند، اما شعر، در ناخودآگاهِ جمعی ایرانیان نقش بسته و خاطره­انگیز و عزیز است. از سویی، شاعران در طیف ادیبان و در سطح گسترده­تر، در قشر هنرمندان جای گرفته­اند؛ پس می­توان گفت که آنها بسیار اثرگذارند.

*

چهارم. آیا سکوت شاعرانه، همیشه در ساحت زندگی روزمره نیز پذیرفتنی و بجاست؟ مثلا" اگر ـ­ خدا نکند­ـ دزدی کیف پول شاعر را در خیابان بزند، شاعر باید از مقام «سکوت» خویش پا بیرون نگذارد؟ آیا اینجا مقام «فریاد» نیست؟

آیا ممکن است شاعر دیگری، یا منتقدی که اتفاقا" این صحنه را مشاهده می­کند، آن شاعر را به سرودن شعر اجتماعی یا سیاسی متهم کند؟ روشن است که پاسخ، منفی است.

*

پنجم. پس از این چهار تکه مقدمه، دوست می­دارم حرف اصلی­ام را عرض کنم.

این روزها در حال و هوای انتخاب رئیس جمهور هستیم. و کدام دانشجو، ورزشکار، مغازه­دار، تاجر، طلبه، سیاستمدار، کارگر، منتقد، نویسنده، و شاعری را می­شناسید که سرنوشت چهار سال آینده­اش (و واقعا" سرنوشت ده­ها سال آینده­اش)، با این انتخاب در ارتباط نباشد؟

من به مثابۀ یک شعردوست (و احیانا" شاعر) ایرانی، هرچه چشم مالاندم و خیره شدم، از هم­صنفانم ندیدم کسانی، قله­هایی، پیش­کسوتان و یا حتی جوانان و صاحب­اثرانی، که دربارۀ رئیس جمهور مطلوبشان سخنی بگویند؟ البته باید سپاس­گزار چند شاعری باشیم که اظهار نظر کرده­اند.

این سکوت سهمگین و سنگین، چه معنایی دارد و از سرِ چیست؟ شنیدم یکی از نویسندگان پُرآوازه­مان فرموده­اند شأن من بالاتر از این حرف­ها و اظهار نظرهاست.

پس شأن اجتماعی و میهنی شما چه می­شود؟ آیا این هم نمونه­ای از سکوت هنرمندانه و ستودنی است؟ آیا اکنون نباید به فکر فضای نشر و نویسندگی و شعر چهار سال ِآینده باشیم؟

و مگر انتخاب شخص رئیس جمهور، از اثرگذارترین­ها در این سرنوشت نیست؟

**

میدان خالی است.

به باور این قلم، اکنون نه مقام سکوت است و نه موضع اتهام شعر سیاسی. از پیش­کسوتان و بزرگان شعر، با فروتنی می­خواهم دست کم، به عشق جوان­ترها و با ایمان به وطن خویش، که در آن سکوت می­کنند تا بسرایند، و به شوق حفظ این خلوت، قدمی بردارند و قلمی بگذارند. چند روز بیشتر نمانده است.

در پایان، دریغ است که از شخصیتی نگویم که شعار بزرگی سر داده است: «دولت فرهنگی و فرهنگ غیردولتی». او که روادار است و فرهیخته، و به شکستن زنجیر کلمه­ها فکر می­کند. او که حتی پایگاه­های نشر آرای سیاسی­اش را با نام­هایی از جنس واژه­ها شناسانده: «کلمه»، «قلم»، «کلمۀ سبز».

برای معرفی او، منتظر شاعرانِ دیگر نمانیم.

 

 

 

عشق

با لای لای تو می خوابد

و با دست های تو

                 هر صبح

                       بیدار می شود